افکار عمومی و وحی الهی

پدیدآورمحمد محمدرضایی

نشریهکلام اسلامی

شماره نشریه48

تاریخ انتشار1389/12/07

منبع مقاله

share 1314 بازدید
افکار عمومی و وحی الهی

محمد محمدرضایی

شک و تردیدی نیست هنگامی که در مورد موضوعی تضارب افکار صورت گیرد، طبعاً پرده‏های جهل از چهره حقیقت برداشته می‏شود ولی در عین اعتراف به استحکام افکار عمومی نمی‏توان آن را به صورت یک قضیه کلی صددرصد واقع نما دانست، چه بسا ممکن است افکار عمومی از محیط خود ریشه گرفته باشد و در محیط دیگر جریان به گونه‏ای دیگر باشد ولی برخی از نویسندگان آنچنان به افکار عمومی ارزش قایل شده که آن را وحی عمومی دانسته‏اند.
یکی از نویسندگان در سخنان متناقض و متعارضی چنین می‏گوید:
1 وحی یا تجربه نبوی کاملاً قطع نمی‏شود و همیشه وجود دارد... تجربه پیامبرگونه البته جریان دارد برای این‏که تجلّیات خداوند تمامی ندارد؛ یا در تعبیری دیگر می‏گوید: چون وحی، تجربه دینی است و تجربه دینی درباره دیگر انسان‏ها نیز روی می‏دهد، پس تجارب دینی دیگران نیز به فربهی و غنای دین می‏افزاید و با گذشت زمان، دین بسط و گسترش می‏یابد.
2 به هیچ کدام ما امروز وحی نمی‏شود، ما پیامبر نیستیم.
1 پیامبر اسلام مدّعیاتی داشت. این مدعیات را همه ما شنیده‏ایم، هیچ وقت صدق سخنان کسی را از روی ادعاهای خودش نمی‏توان اثبات کرد. اگر بنابر تصدیق یا تکذیب باشد باید به قوانین بیرونی نظر کرد.
2 صدای مردم، صدای شیطان نیست، بلکه صدای خداست... اگر صدای خدا را می‏خواهیم بشنویم، همین صدای مردم است.
توضیح:سخن و یا به تعبیر ایشان، مدّعیات پیامبر، با نظر به قوانین بیرونی، می‏تواند سخن خدا باشد اما صدای مردم، بدون هیچ ملاک و معیاری، سخن خداست.
و اینک تفصیل مطالب: ایشان در سخنان کاملاً متعارض و متناقض درباره‏ی وحی و تداوم و انقطاع و معیار صدق و کذب آن می‏گوید:
1 ...پیامبر اسلام مدّعیاتی داشت، این مدعیات را همه ما شنیده‏ایم، هیچ وقت صدق سخنان کسی را از روی ادّعاهای خودش نمی‏توان اثبات کرد. اگر بنابر تصدیق یا تکذیب باشد، باید به قوانین بیرونی نظر کرد. پیامبر اسلام می‏گفت که من پیامبرم و به رسالت خودش هم اطمینان داشت و این اطمینان کامل باعث می‏شد که در عمل بسیار شجاع باشد.(1)
هم‏چنان که از این سخن برمی‏آید، ایشان بدون هیچ دلیلی بر آن است که اعجاز قرآن را انکار نماید. زیرا قرآن، مدّعیات پیامبر است و مطابق نظر ایشان صدق سخنان کسی را از روی ادّعاهای خودش نمی‏توان اثبات کرد. بنابراین به نظر ایشان، صدق قرآن که وحی خدا و معجزه جاویدان و صدق آن در خود آن وجود دارد، نمی‏توان از خود قرآن به دست آورد.
2 ...صدای مردم، صدای شیطان نیست، بلکه صدای خداست... به هیچ کدام ما امروز وحی نمی‏شود ما پیامبر نیستیم، اگر صدای خدا را می‏خواهیم بشنویم، همین صدای مردم است.(2)
از این سخن ایشان برمی‏آید که وحی پیامبر، منقطع شده است و هم‏چنین صدای مردم،بدون هیچ دلیل و مدرکی، سخن خداست.
3 ایشان در جای دیگر، بر آن است که وحی پیامبر کاملاً قطع نشده است، بلکه ادامه دارد، چنان‏چه می‏گوید: تجربه نبوی یا تجربه شبیه تجربه پیامبران کاملاً قطع نمی‏شود و همیشه وجود دارد... تجربه پیامبرگونه البته جریان دارد، برای این‏که تجلیات خداوند تمامی ندارد. ما نمی‏توانیم بگوییم خدا بر پیامبر اسلام تجلّی کرد و پس از آن باب تجلّی بسته شد. این تجلی دوام دارد و برای هر کس متناسب با ظرفیتش، ادامه خواهد یافت.(1)
وی در جای دیگر می‏گوید:
چون وحی، تجربه دینی است و تجربه دینی درباره دیگر انسان‏ها نیز روی می‏دهد، پس تجارب دینی دیگران نیز به فربهی و غنای دین می‏افزاید و به گذشت زمان، دین بسط و گسترش می‏یابد؛ ازاین‏رو تجربه‏های دینی عارفان مکمّل و بسطدهنده‏ی تجربه دینی پیامبر است و در نتیجه دین خدا، رفته رفته پخته‏تر می‏گردد. این بسط و گسترش نه در معرفت دینی بلکه در خود دین و شریعت صورت می‏گیرد.(2)
همان‏طور که ملاحظه می‏فرمایید ایشان، دچار تعارضات و تناقضات فکری شده و این‏چنین سخنان متناقضی را به ارباب فکر و اندیشه عرضه کرده‏اند. امید آن داریم که خداوند هیچگاه ما را به حال خود وامگذارد. و اینک توضیح و نقد این تعارضات:

تعارض اوّل:

1 «پیامبر مدّعیاتی داشت، این مدّعیات را همه ما شنیده‏ایم، هیچ وقت صدق سخنان کسی را از روی ادّعاهای خودش نمی‏توان اثبات کرد. اگر بنابر تصدیق یا تکذیب باشد باید به قوانین بیرونی نظر کرد».
براساس این سخن، ملاک تصدیق و تکذیب سخنان افراد، قوانین بیرونی است.
2 صدای مردم، صدای شیطان نیست بلکه صدای خداست... اگر صدای خدار ا می‏خواهیم بشنویم، همین صدای مردم است.
براساس این سخن، صدای مردم، بدون هیچ ملاک و معیاری، سخن خداست.
نتیجه این که صدای مردم بدون هیچ ملاک و معیاری، سخن خداست، تصدیق و تکذیب آن نیازمند قوانین بیرونی نیست، اما صدای پیامبر که می‏فرماید: «إنْ هُوَ إلاّوَحی یُوحی»(1)، «سخن او غیر وحی خدا نیست»،
اوّلاً ادّعاست و ثانیاً تصدیق و تکذیب آن نیازمند قوانین بیرونی است.
سخنان این نویسنده نه تنها متعارض بلکه از اتقان لازم نیز برخوردار نیست. ایشان براساس چه معیار و ملاکی این سخن را بر زبان جاری ساخته‏اند که صدای مردم، صدای خداست. آیا براساس قوانین بیرونی مشخص کرده‏اند که سخن مردم، سخن خداست یا بدون معیار و ملاک. در اینجا سئوالات بسیاری مطرح است که برای صحت این سخن پاسخ‏گویی به آنها لازم و ضروری است:
1 آیا صدای مردم، بدون معیار، سخن خداست یا با معیار؟
2 اگر سخن مردم بدون معیار سخن خداست، آیا سخن آنان هرچند ناسازگار با عقل و شرع نیز سخن خداست؟
3 اگر سخن مردم بدون معیار سخن خداست، به چه دلیلی ایشان، این سخن را بر زبان جاری ساخته‏اند که اگر بنابر تصدیق یا تکذیب مدعیات افراد باشد باید به قوانین بیرونی نظر کرد؟
4 اگر سخن مردم با سنجش معیار و قوانین بیرونی مشخص می‏شود که سخن خداست، در آن صورت آن معیار، و قوانین بیرونی کدامند؟
5 آیا معیار حقّانیت سخن مردم، قرآن و سنّت قطعیه معصومین‏علیهم السلام است یا امر دیگری؟
6 اگر معیار حقانیّت سخن مردم، قرآن و سنّت قطعیه معصومین‏علیهم السلام است، هنگام تعارض سخن مردم با این معیار، وظیفه چیست؟
7 آیا سخن همه مردم، سخن خداست یا سخن بخشی از مردم؟
8 هنگامی که سخنان مردم با هم ناسازگار بود، سخن کدام بخش از مردم سخن خداست؟
تا زمانی که به این سوءالات پاسخ داده نشود، نمی‏توان به سهولت ادّعا کرد که سخن مردم، سخن خداست.
براساس آموزه‏های قرآنی، مردم به دو دسته تقسیم می‏شوند: 1 هدایت یافتگان 2 گمراهان و مغضوبین. هدایت‏یافتگان، کسانی‏اند که آموزه‏های قرآنی و الهی را پیشه خود کرده‏اند و صراط مستقیم را طی می‏کنند. سخن چنین افرادی مادامی که با قرآن مطابقت داشته باشد، سخن حق وگرنه باطل خواهد بود.
گمراهان، کسانی‏اند که آیات الهی را تکذیب و سرلوحه کار آنها هوای نفس می‏باشد. سخن و اعتقاد چنین افرادی که مورد مذمّت خداوند قرار گرفته‏اند نمی‏تواند سخن خدا باشد.
قرآن در این‏باره می‏فرماید:
«وَلَقَدْ بَعَثْنا فی کل اُمَّةٍ رسولاً اَنِ اعْبُدُوا اللّه واجْتَنِبُوا الطّغُوتَ فَمِنْهُمْ مَّنْ هدی اللّه ومِنْهُمْ مَّنْ حَقَّتْ عَلَیهِ الضَّللَةُ فَسِیرُوا فی الارضِ فَانْظُروا کَیْفَ کانَ عَقِبَةُ الْمُکَذِّبِینَ»(1).
و همانا در میان هر امتی پیغمبری فرستادیم تا به خلق ابلاغ کند که خدای یکتا را بپرستید و از بتان و فرعونیان دوری کنید پس بعضی مردم را خدا هدایت کرد و بعضی دیگر در ضلالت و گمراهی ثابت ماندند اکنون شما عاقلان در روی زمین گردش کنید تا بنگرید عاقبت آنان که انبیاء را تکذیب کردند به کجا رسید.
هم‏چنین همه ما در نمازهای روزانه از خداوند می‏خواهیم که ما را به راه مستقیم که راه کسانی است که خداوند به آنها نعمت داده است، هدایت فرماید نه راه مغضوبین و گمراهان. در نتیجه سخن گمراهان و مغضوبین نمی‏تواند سخن خدا باشد. در نتیجه این سخن که صدای مردم، صدای خداست، صحیح نیست. چنان‏چه قرآن می‏فرماید: «اهدنا الصِراطَ المُسْتَقِیم، صِراطَ الَّذین انعمتَ عَلَیهم غیر المَغْضُوبِ عَلَیهِم ولاالضّالِّینَ»(1)؛
«ما را به راه راست هدایت فرما، راه کسانی که به ایشان نعمت دادی نه راه آنان که بر ایشان خشم گرفتی و نه راه گمگشتگان.»
باز مطابق آموزه‏های قرآنی سخنان بعضی از مردم القائات شیطانی و بعضی دیگر، القائات رحمانی است، ازاین‏رو القائات رحمانی می‏تواند سخن خدا باشد.
چنان‏چه قرآن می‏فرماید:
1 «وانَّ الشیاطِینَ لَیُوحُونَ الی أَوْلِیائهِم»(2)
و شیاطین به دوستان خود مطالبی مخفیانه را القا می‏کنند
2 «وکَذلِکَ جَعَلْنا لِکُلِّ نَبِیِّ عَدُوّاً شَیاطینَ الانس والْجنِّ یُوحِی بَعْضُهُم اِلی بَعضٍ زُخْرُفَ القولِ غروراً»(3)
(این‏چنین در برابر هر پیامبری، دشمنی از شیاطین انس و جن قرار دادیم. آن‏ها به طور سرّی [و در گوشی] سخنان فریبنده و بی‏اساس را برای اغفال مردم به یکدیگر می‏گفتند.
هم‏چنین قرآن در باب القائات رحمانی می‏فرماید:
«واَوْحَیْنا اِلی اُمَّ مُوسی اَنْ ارْضِعِیه فاذا خِفْتِ علیه فَألقِیه فی الیَمِّ»(4)
ما به مادر موسی الهام کردیم که او را شیر ده و هنگامی که بر او ترسیدی، وی را در دریا [نیل] بیفکن.
بنابراین، القائات رحمانی آدمیان، سخن خدا و القائات شیطانی، سخن خدا نیست.
حتی سخنان و روایات ائمه معصومین‏علیهم السلام که مورد عنایت خاص حضرت حق می‏باشند، مادامی از حقانیت برخوردار است که با قرآن همخوانی داشته باشد. بنابراین سخن معصومین نیز به طور کلی سخن خدا نیست چنان‏چه امام باقر و امام صادق‏علیمها السلام می‏فرمایند: سخنانی که به ما منتسب می‏کنند اگر موافق قرآن بود بگیرید و عمل کنید و اگر مخالف قرآن بود کنار بگذارید.
«ما وافق کتاب الله فخذوا وما خالف کتاب الله فدعوهُ»(1)
آنچه موافق کتاب خدا بود بگیرید وآنچه مخالف کتاب خداست کنار بگذارید.
حال که سخنان ائمه معصومین را باید با محک قرآن سنجید، آیا رواست که سخن مردم بدون هیچ معیار و محکی سخن خدا باشد. هرگز.
بنابراین سخن این نویسنده‏ی معاصر که می‏گوید: صدای مردم، صدای خداست، سخن گزاف و بدون دلیلی می‏باشد.
اما در پاسخ ادّعای دیگر ایشان که می‏گوید: اگر بنابر تصدیق یا تکذیب مدّعیات پیامبر باشد باید به قوانین بیرونی نظر کرد...، می‏توان گفت که قرآن، مدعیات پیامبر را معجزه می‏داند که حقانیت آنها در خودشان است و هیچ شبهه و ریبی در آنها وجود ندارد و از کسانی که به دیده تردید به آنها می‏نگرند، می‏خواهد که اگر به حقانیت این آیات باور ندارید سوره‏ای مثل این قرآن بیاورید. چنان‏چه می‏فرماید:
«وإن کُنْتُم فِی رَیْبٍ مِمّا نَزَّلْنا عَلی عَبْدِنا فَاْتُوا بسُورَةٍ مِنْ مِثْلِهِ»(2)
«اگر درباره آن‏چه‏بر بنده خود [=پیامبر] نازل کردیم، شک دارید، دست کم یک سوره همانند آن بیاورید».
باز قرآن در آیه دیگر می‏فرماید:
«ذلک الکتابُ لارَیْبَ فیه»(1)
«این کتابی است که شک در آن راه ندارد»
بنابراین حقانیت سخنان پیامبر در خودشان است و برای حقانیت آنها نیاز به قوانین بیرونی نیست.

تعارض دوّم

1 ایشان در تعبیری می‏گوید: به هیچ کدام ما امروز وحی نمی‏شود، ما پیامبر نیستیم.
براساس این سخن، وحی خاتمه یافته است، و به هیچ کسی امروز وحی نمی‏شود.
2 ایشان در تعبیر دیگر می‏گوید: تجربه نبوی یا تجربه شبیه پیامبران کاملاً قطع نمی‏شود و همیشه وجود دارد... ایشان در جای دیگر می‏گوید: چون وحی تجربه دینی است و تجربه دینی درباره دیگر انسان‏ها نیز روی می‏دهد... ازاین‏رو تجربه‏های دینی عارفان مکمّل و بسطدهنده تجربه دینی پیامبر است.
نتیجه آن که این نویسنده هم اعتقاد دارد که وحی خاتمه یافته است و به هیچ کدام ما وحی نمی‏شود و هم اعتقاد دارد که وحی مختص به پیامبر نیست و وحی هم‏چنان ادامه دارد چون تجلی خدا ادامه دارد.

توضیح و نقد و بررسی این تعارض:

ادعای اوّل تعارض یعنی این ادعا که وحی خاتمه یافته است، صحیح، و ادعای دوّم تعارض ایشان که وحی خاتمه نیافته است و هم‏چنان تدام دارد، ناصحیح می‏باشد.
دلایل ناصحیح بودن تداوم وحی رسالی:
خداوند در قرآن تصریح می‏کند که پیامبر اسلام خاتم انبیاء و پیامبران است. بنابراین وحی خاتمه یافته است چنان‏چه قرآن می‏فرماید:
«ما کانَ مُحَمَّد ابا أَحَدٍ من رِّجالِکُم ولکِنْ رَّسُولَ اللّهِ وخاتَمَ النَّبِیِّینَ وکان اللّهُ بِکُلِّ شی‏ءٍ علیماً»(1)
«محمد پدر، هیچ یک از شماها نبوده و نیست؛ ولی فرستاده و رسول خدا و خاتم پیامبران است و خداوند به همه چیز آگاه است».
خاتم به معنای انگشتر است. در عصر نزول اسلام، مهر افراد، نگین انگشتر آنان بود که با آن نامه‏ها را مهر می‏کردند به نشانه این که پیام به پایان رسیده است. با توجه به این نکته، معنای آیه پیشین این است که با آمدن پیامبر اسلام، طومار نبوت و پیامبری به پایان رسیده و پرونده نبوّت بسته شده است. در ضمن از آن‏جا که رسالت، عبارت از ابلاغ و رساندن پیام‏هایی است که از طریق وحی دریافت می‏شود، به طور طبیعی رسالت الهی بدون نبوت نخواهد بود و در نتیجه، ختم نبوت ملازم با ختم رسالت نیز هست. به تعبیر دیگر، نبی از آن جهت نبی است که به او وحی می‏شود. هنگامی که نبی خاتمه بیابد، وحی نبی نیز خاتمه می‏یابد. رسالت نیز که با صاحب شریعت و نبوی بودن ملازم است، آن نیز خاتمه یافته است. چون هنگامی که وحی نبی خاتمه یافت، رسالت نیز خاتمه می‏یابد.
در زمینه خاتمیت نبی نیز احادیث فراوانی وجود دارد که به یکی از آن‏ها یعنی حدیث «منزلت» اشاره می‏کنیم. پیامبر اکرم زمانی که در جریان جنگ تبوک امام علی‏علیه السلام را جانشین خود در مدینه قرار داد، به وی فرمود:
«الا ترضی اَن تکون منی بمنزله هارون من موسی إلاّاَنَّهُ لانبیّ بعدی»(2)
آیا خشنود نیستی که منزلت تو به من همانند منزلت هارون به موسی باشد، جز این که پس از من پیامبری نخواهد بود.
هم‏چنین برای ختم پیامبری می‏توان به کمال دین در زمان خود پیامبر اشاره کرد. از آن‏جا که دین به کمال خودش نایل شده است، دیگر لزومی ندارد که وحی برای کمال دین تداوم بیابد؛ زیرا تحصیل حاصل است قرآن در این‏باره می‏فرماید:
«الیوم أکْمَلْتُ لکم دینَکُمْ وأتْمَمْتُ عَلَیکُم نِعمَتی ورَضیتُ لکم الإسلام دِیناً»(1)
امروز دین شما را برایتان کامل و نعمت خود را بر شما تمام گردانیدم و اسلام را برای شما آیینی قرار دادم. بنابراین از این سخنان به خوبی برمی‏آید که وحی رسالی و نبوی برخلاف عقیده آقای سروش، به هیچ وجه تداوم ندارد. «إلهی لاتَکَلْنا إلی انفسنا طرفةَ عین ابداً».

پی‏نوشت‏ها

1. عبدالکریم سروش، «اسلام، وحی و نبوت»، آفتاب، تهران، ش15، ص69.
2. عبدالکریم سروش، روزنامه یاس نو، ش135، (یکشنبه 26 مرداد 1382).
1. همو، «اسلام، وحی و نبوت»، ص73.
2. همو، بسط تجربه نبوی، چاپ اوّل، انتشارات صراط، تهران، 1378، ص28.
1. سوره نجم (53)، آیه 4.
1. سوره نحل (16)، آیه 36.
1. سوره حمد (1)، آیه 57.
2. سوره انعام(6)، آیه 121.
3. سوره انعام(6)، آیه 112.
4. سوره قصص(28)، آیه 7.
1. کلینی، اصول کافی، ج1، ص88.
2. سوره بقره(2)، آیه 23.
1. سوره بقره(2)، آیه 2.
1. سوره احزاب(33)، آیه 40.
2. جعفر سبحانی، منشور عقاید امامیه، موءسسه امام صادق، قم، 1376، ص155؛ صحیح بخاری، ج3، ص58.
1. مائده(5)، آیه 3.

مقالات مشابه

نقد ديدگاه مستشرقان در مورد تاثيرپذيري قرآن از اشعار عصر نزول

نام نشریهقرآن‌پژوهی خاورشناسان

نام نویسندهاسماعیل ابراهیمی, محمد جواد اسکندرلو

دفاع از قرآن در برابر کاربرد اصطلاح محمدیسم

نام نشریهقرآن‌پژوهی خاورشناسان

نام نویسندهعبدالله غلامی, مریم محمدیاری

گسترۀ وحی محمدی در آیات سورۀ نجم از نگاه مفسران

نام نشریهپژوهش‌های تفسیر تطبیقی

نام نویسندهسیدمحسن موسوی, علی تمسکی بیدگلی

وحي قرآني و پاسخ به شبهات آن

نام نشریهبینات

نام نویسندهشهلا نوری

تسدال و ادعای اقتباس آیات 27-32 سورۀ مائده از ترگوم و تلمود

نام نشریهپژوهش‌های قرآنی

نام نویسندهسیدعلی‌اکبر ربیع نتاج, محمدصادق حیدری, حبیب‌الله حلیمی جلودار

تأملي بر ديدگاه «تفکيک وحي و رأي»

نام نشریهاندیشه نوین دینی

نام نویسندهمحمد سبحانی‌نیا